چهره زن در آثار شاعران

آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 71

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 472
باردید دیروز : 424
بازدید هفته : 1300
بازدید ماه : 4550
بازدید سال : 224703
بازدید کلی : 549401
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : جمعه 24 بهمن 1393
نظرات


 

مخالفت با چندزنی

دو زن در خانه آوردن خلاف است

زنان را از خود آزردن خلاف است

ز زنها توسری خوردن خلاف است

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

بلی در عهد سابق، بی بهانه

دو زن می برد هر مردی به خانه

ولی امروز، این عهد و زمانه

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

... ببر یک زن تو در فصل جوانی

دو زن باشد بلای ناگهانی

به یک زن کن قناعت تا توانی

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

... به عهد دولت خاقان مغفور

که می زد طعنه اقبالش به فغفور

سه زن بگرفت یک رمّال شد کور

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

... زن اول به تو حرمت گذارد

زن دوم تو را هر جا کشاند

زن سوم به قبرت می تپاند

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است

یکی گوید چه آوردی تو امشب

یکی گوید کجا بودی تو دیشب

یکی گوید چرا رفتی پریشب

ز یک زن بیشتر بردن خلاف است(1)

برکات وجود زن

در شعر دیگر، خوشی و لذت دنیا را به زن می داند و او را ضرورت زندگی، روشنی خانه، همدم مرد، سبب طول عمر و افزایش نعمتهای الهی می شمارد:

لذت دنیا زن و دندان بود

بی زن و دندان جهان زندان بود

زن بود واجب برای زندگی

روشن از زن شد سرای زندگی

حق نهاد از وی بنای زندگی

هست دندان آسیای زندگی ...

همدم آدم در این عالم زن است

بر اساس زندگی محرم زن است

... می شود زن باعث طول حیات

زن بود شیرین تر از قند و نبات

در کلام اللّه خدا از معجزات

کرد تعریف از نساء مؤمنات ...

زن تو را در خانه یاری می کند

زن برایت خانه داری می کند

گر نیایی بی قراری می کند

گر بمیری آه و زاری می کند ...

زن برای تو مرارت می کشد

روز و شب در خانه زحمت می کشد

متصل بار مشقت می کشد

این مشقت از شفقت می کشد ...

ترغیب به ازدواج

زن نمی گیری مگر دیوانه ای

گر نگیری زن ز دین بیگانه ای

زن بلا باشد به هر کاشانه ای

بی بلا هرگز نباشد خانه ای ...(2)

شرح حال زنان دوره جاهلیت

سیداشرف الدین در منظومه با نام «احوال زنان عرب» به شرح ستم کشیها و رنجهای زنان پیش از اسلام می پردازد و بیان می دارد که چگونه، پیامبر اکرم(ص) آنان را از بند زنجیرهای جاهلیت نجات بخشید و به جنس زن عزت و شخصیت داد و آنها را گرامی داشت. در این شعر تلمیحات فراوانی وجود دارد که شاعر با توجه به آیات و روایات موجود در باره زن به آنها اشارت داشته است:

بر عرب قبل از ظهور مصطفی

بر زنان می شد بسی ظلم و جفا

بود قبل از حضرت ختمی مآب

در عرب جان زنان اندر عذاب

یک زنی را آن عرب سر می برید

گلرخی را فاش اِشکم می درید

دختران ماهرو را خشمناک

زنده زنده دفن می کردی به خاک

زن به نزد آن گروه بی تمیز

بود خدمتکار مانند کنیز

جان زن در معرض آفات بود

بلکه زن در حکم حیوانات بود ...

دختری گر می شد از بهر کسی

زین مصیبت می زدی بر سر بسی

کای خدا بهر چه دختر داده ای

جای مهر و ماه اختر داده ای

تا چهل روز آن عرب در اندرون

از خجالت سر نیاوردی برون ...

عاقبت می کشت آن معصومه را

یا به چاه افکندی آن مظلومه را

تا که از لطف الهی شد عیان

طلعت پیغمبر آخر زمان

مکه را از روی خود پر نور کرد

از عربها این صفت را دور کرد

گفت حکم اللّه است این ای کرام

باید از زنها نمایید احترام

این زنان خوشبوی چون ریحانه اند

این زنان شمع و چراغ خانه اند

مرد و زن از مؤمنین و مؤمنات

هر دو ظاهر گشته اند از نور ذات

مرد و زن بر درگه رب العزیز

هر دو مانند غلامند و کنیز

زن اگر موجود در عالم نبود

در زمانه یک نفر آدم نبود

دختران را دوست دارید از وفا

صدمه ای وارد نیارید از جفا

هر که از خود دختری را شاد کرد

خانه خود در بهشت آباد کرد

هر زنی دارد تقاضای حقوق

دختران هستند دارای حقوق

من ز دنیا دوست می دارم سه چیز

عطر و تسبیح و زنان باتمیز

هست جنت زیر پای مادران

جان فرزندان فدای مادران

دارد اندر نزد حق رزق حلال

هر که نیکویی نماید با عیال

ای زنان و دختران شادی کنید

همچو سرو و سوسن آزادی کنید

هست پیغمبر طرفدار شما

در جزا زهرا بود یار شما

دختران را مصطفی آزاد کرد

جمله زنهای عرب را شاد کرد

مرد و زن گویند تا یوم القیام

بر رسول هاشمی بادا سلام(3)

حقوق متقابل زن و شوهر

سیداشرف الدین در روزنامه اش که به نام تخلص خود او، یعنی «نسیم شمال» منتشر می شد؛ دو قطعه در شرح تکالیف زن و مرد نسبت به یکدیگر به چاپ رسانیده است. اشرف الدین، ده وظیفه برای مرد برمی شمرد که عبارتند از:

ـ دوست داشتن زن

ـ به مهربانی و نرمی و ملایمت برخورد کردن با زن و قساوت نداشتن

ـ جنگ و جدال نکردن با زن و عرصه را بر او تنگ نکردن

ـ احترام و محبت به زن

ـ بــرخوردار کــردن زن از ثــروت و نـعمت

ـ تعلیم دانش به زن

ـ رفق و مدارا با زن

ـ تنها نرفتن به گردش و صحرا

و هم صحبتی با زن و مصاحبت با او:

گر تو را عقل می کند یاری

هست ده شرط، شرط زن داری

اولاً دوست دار نسوان را

حفظ کن رسم دین و ایمان را

ثانیا بگذر از قساوت قلب

کز قساوت شده است عشرت سلب

رابعا خوب نیست با زن جنگ

بر زنان عرصه را مفرما تنگ

خامسا احترام کن زن را

با محبت تمام کن زن را

سرزنش خوب نیست ای مؤمن

چون که مرغوب نیست ای مؤمن

سادسا نعمتی که حق داده

کن برای عیال آماده

هر چه زن خواست از براش بگیر

گاه سنگک گهی لواش بگیر

هفتمین رسم علم و تعلیم است

زن به شوهر ز علم تسلیم است

نهمین کی رواست زن تنها

عیش و عشرت کنی تو در صحرا

دهمین با سرور و با شادی

با زنت عیش کن به آزادی

آن گاه وظایف زن نسبت به شوهر را برمی شمرد و ده وظیفه هم برای زنان مقرّر می کند:

ـ احترام گذاشتن به شوهر

ـ قناعت کردن

ـ پذیرفتن حرفهای شوهر خوب

ـ حفظ چشم از گناه

ـ استعمال عطر خوش برای شوهر

ـ حفظ مال شوهر

ـ حفظ و نگهداری فرزندان

ـ فاش نکردن اسرار شوهر و:

بهر زنهای تاج بر سرها

واجب است احترام شوهرها

هر چه روزی شود ز غیب نصیب

هم قناعت کنند با ترتیب

از قناعت چو رفع رنج شده

این قناعت مثال گنج شده

ثانیا حرف را قبول کنند

شوهر خوب اگر وصول کنند

ثالثا چشم را نگه دارند

دیده بر هر قبیح نگمارند

رابعا زن همیشه موقع شام

بوی خوش می نماید استشمام

خامسا از برای شام و ناهار

موقع خوب می شود اظهار

سادسا وقت خواب در هر شب

موقع خواب، رخت خواب طلب

هفتمین حفظ کن برای معاش

مال شوهر به قدر یک خشخاش

هشتمین کار حفظ فرزند است

که به مادر همیشه دلبند است

نهم اسرار شوهر مسکین

نشود فاش پیش یار قرین

شد جگرها کباب از افشا

خانه ها شد خراب از افشا

دهمین، زن مطیع مرد بود

چه به شادی چه رنج و درد بود

شوهرش شاد شد فرحناک است

گر غمین شد ملول و غمناک است

لزوم حفظ حجاب و عفت

نسیم شمال در مسمط گونه ای به بیان ضرورت رعایت حجاب که امری شرعی و برگرفته از مذهب است، می پردازد و به مادران دختران سفارش می کند مرز میان محرم و نامحرم را مراعات کنند زیرا حجاب، علاوه بر

اینکه نشانه عفت و عصمت زن است، موجب امنیت و مصونیت او نیز می باشد:

مادران را در دو روز عمر عفت لازم است

دختران را در میان خلق عصمت لازم است

عصمت و عفت ز آداب مسلمانی شده

بهر عصمت در شریعت حکم قرآنی شده

آن هم از دستورات احکام ربانی شده

دختران را در میان خلق عصمت لازم است

رو گرفتن از شروط مذهب و آیین ما

ما مسلمانیم عصمت از شروط دین ما

معنی اسلام شد چون میوه شیرین ما

عصمت و عفت شعاع جامه رنگین ما ...

در شریعت محرم و نامحرمی داریم ما

یک کتاب روح بخش محکمی داریم ما

در بهشت از حور و غلمان همدمی داریم ما

تا خدا با ماست آنجا کی غمی داریم ما ...

معنی عصمت در این دنیا حجاب است و حیا

عفت محرم ز نامحرم حجاب است و حیا

آنکه از دل می رباید غم حجاب است و حیا ...

هر زنی یا دختری چون چهره را وا می کند

خویش را اندر میان خلق رسوا می کند

اجنبی بر زلف و رخسارش تمنا می کند

لیک در محشر به دوزخ از غضب جا می کند

دختران را در میان کوچه عصمت لازم است

هر چه مردان خدا گفتند باید گوش کرد

در میان خلق باید فکر عقل و هوش کرد

دختران گنج اند باید ورا روپوش کرد

وقت جان دادن شراب شهد شیرین نوش کرد

دختران را در میان کوچه عصمت لازم است...(4)

در شعری دیگر زنان را به رعایت حجاب فرا می خواند و بی حجابی را موجب انگیختن طمع مردان نامحرم می داند. این همه تأکید سید اشرف برای آن است که نغمه های کشف حجاب و آزادی بی حد و حصر زن از همان زمان آغاز شده بود؛ اما «نسیم شمال» به عنوان آزاده ای متعهد و دین باور که تحصیلات علوم دینی هم داشته است، صلاح زن و ایمنی و ابهت زن را در رعایت شروط عفت می داند که حجاب یکی از عمده ترین آن شروط است. شاعر به صراحت تأکید می کند که سخنش را از شریعت اخذ کرده است. او پس از نصیحت زنان، در پایان شعر خود را طرفدار آنان می نامد:

خاله جان از غصه دلگیری چرا

غافل از دنیای بی پیری چرا

سرنگون با دست تقدیری چرا

زیر این کرسی سرازیری چرا

توی کوچه رو نمی گیری چرا

سر به سر این خلق نسل آدمند

در حقیقت جمله اقوام همند

لیک بی ترتیب و درهم برهمند

آخر این مردان همه نامحرمند

توی کوچه رو نمی گیری چرا

با حجاب از خود بهتر می شود

روسفید روز محشر می شود

شافعش زهرای اطهر می شود

قسمتش از حوض کوثر می شود

توی کوچه رو نمی گیری چرا

من حمایت از شریعت می کنم

بر دهان خلق شربت می کنم

مادران را من وصیت می کنم

خواهران را من نصیحت می کنم

توی کوچه رو نمی گیری چرا

زن که بی عصمت شده او ضایع است

صحبت نفس و هوا را تابع است

از زن بیچاره شوهر، مانع است

خدمت خانه به زنها راجع است ...

بهتر از روح روان است این نسیم

چون طرفدار زنان است این نسیم

شاعری شیرین بیان است این نسیم

جان نثار شیعیان است این نسیم

توی کوچه رو نمی گیری چرا؟(5)

سفارش دختران به تحصیل علم

تعصب و غیرت دینی سید اشرف الدین نسبت به زنان مسلمان که به عنوان خواهر، مادر و خاله خطابشان می کند، در جای جای آثار او به چشم می خورد. اما این تعصب و تأکید نسبت به عفاف و عصمت زن مانع آن نمی شود که او دختران را به تحصیل علم و دانش دعوت کند. او علم و حجاب و عفت را یکجا سبب نجات و سرافرازی زنان می داند:

ای دختر من درس بخوان وقت بهار است

بیکار به خانه منشین موقع کار است

یک چادری از عفت و ناموس به سر کن

وانگاه برو مدرسه تحصیل هنر کن

خود را ز کمالات هنر نور بصر کن

چون دختر بی علم به نزد همه خوار است

ای دختر من درس بخوان وقت بهار است ...

ای دختر من تا رمقی در بدنت هست

از مشق و کتاب و طلب علم مکش دست

وقتی که گل معرفت از لوح دلت رُست

آن وقت طلای تو به تکمیل عیار است

ای دختر من درس بخوان فصل بهار است

ای دختر من راه نجات تو بود علم

شاهد به مقام درجات تو بود علم

سرمایه ایمان و ثبات تو بود علم

علم است که رخشنده چو ماه شب تار است

ای دختر من درس بخوان فصل بهار است(6)

زن در شعر سیدغلامرضا روحانی

«روحانی» از شاعران طنزپرداز کشور است که از دید انتقادی به مشکلات اجتماعی می نگریست.

تأکید بر تساوی زن و مرد

او مرغ بشریت را دارای دو بال ـ زن و مرد ـ می داند که در صورت تساوی مجال پرواز را می دهند:

طیر بشریت است دارای دو بال

یک بال نساء است و دگر بال رجال

این هر دو به هم تا متساوی نشوند

لاف از طیران مزن که امری است محال(7)

*

خوش بال نساء گفت با بال رجال

کای بال رجال بر خود این گونه مبال

تا نقص مرا هست و تو را نیست کمال

ما هر دو، وبال دوش خلقیم نه بال(8)

نکوهش زنان متجمل

او در شعر «مقام زن» زنان «خودنما» و «متجمل» را به شدت سرزنش می کند و این بوالهوسان را شایسته نام زن نمی داند وضرورت ادب اسلامی و تربیت را برای زن یادآور می شود:

زن نه آن است که در رقص هنرور باشد

یا که از بی هنری رانده هر در باشد

... عاری از زیور علم و ادب و فضل و هنر

پی آرایش خود با زر و زیور باشد

... ماهر اندر هنر رقص که گویند اگر

نسل بوزینه بود در خور باور باشد

یار نامحرم و بی بهره دو چشمش ز حیا

دو لبش محرم پیمانه و ساغر باشد

به چنین بوالهوسی زن نتوان گفت که زن

تا ابد قلبش از این ننگ مکدّر باشد

بلکه در مذهب من زن به کسی باید گفت

که به بستان ادب سرو و صنوبر باشد

زن وجودی است که باشد به نجابت ممتاز

خواه بی برگ و نوا خواه توانگر باشد

تربیت هست ضروری پسر و دختر را

مرد و زن را ادب و علم مقرر باشد

لیک چون هست در این دوره به دختر واجب

که ادب پیشه و دانا و هنرور باشد

به ز هر تربیتی تربیت روحانی است

بهر دختر چه که در آینه مادر باشد(9)

ترغیب به ازدواج

شاعر در شعری با نام «مرد بی زن» او را پریشان و متحیر و بی کار و بی بر و مستحق عذاب می داند:

درمانده و زار مرد بی زن

مبهوت و فگار مرد بی زن

دل بسته به کار مرد زن دار

وارسته ز کار مرد بی زن

بی بهره ز لذت جوانی است

سازد همه دسترنج خود را

صرف فزِ یار مرد بی زن

از حسرت بی زنی بسوزد

چون بید و چنار مرد بی زن

مرهون عذاب بی شمار است

در روز شمار مرد بی زن(10)

دفاع از آزادی زن

در شعری دیگر که لحن فکاهی دارد به دفاع از آزادی زنان می پردازد و مردان را سرزنش می کند:

یکی جراح دیدم در عمل فرد

شهیر شهر در زن کردنِ مرد

بدو گفتم که ای بقراط ثانی

زنی را مرد کن گر می توانی

جوابم داد آن مرد یگانه

نماند به که از مردان نشانه

که مردان مایه ننگ زنانند

بلای دهر و آشوب جهانند

چو قدرت در عمل پیدا کنم من

تمام مردها را می کنم زن ...

که تا زنها شوند از قید آزاد

مگر گیتی ز نسوان گردد آباد(11)

تأکید بر برابری دختر و پسر

در شعر «دخترزا» از رسوم اجتماعی که بین دختر و پسر تبعیض برقرار کرده است، انتقاد می کند و تأکید می کند که این امر، سنت اعراب جاهلیت است که پارسیان به تقلید از آنان گرفته اند:

ندانم این چه رسم روزگار است

که دختر داشتن هم عیب و عار است

اگر گویی زنت زاییده دختر

برای مرد فحشی آبدار است

عداوت با زن و دختر در اعراب

ز عهد جاهلیت یادگار است

ز تازی پارسی کرده است تقلید

بدین قلاده گر اکنون دچار است

و گرنه آدمی چه ماده چه نر

بهین آثار صنع کردگار است

چه فرقی با پسر آن دختری را

که دانش پیشه و عفت شعار است

چنین دختر به فرق باب و مادر

گُل ناموس و تاج افتخار است(12)

در شعر «پسرزا» نیز ترجیح پسر را در باور عوام مورد نکوهش قرار می دهد:

پسر زاید اگر زن سرفراز است

چو گل لعلش به شکّر خنده باز است

پسر گویی بود تخم دو زرده

که از زاییدنش زن سرفراز است

برای یک پسر نه ماه و نه روز

به دوران کار زن نذر و نیاز است

چو تاک ار زاد دختر سر به زیر است

و گر زاید پسر چون سرو ناز است

پسرزا گر زنی باشد، زبانش

هزار و سیصد و سی گز دراز است

چه دختر چه پسر خوبش بود خوب

بدش بی قدرتر از نیم غاز است

شرافتمند باشد در دو عالم

کسی کز خوی زشتش احتراز است(13)

شکوه از زن و اشاره به عقب ماندگی او

در شعر«گرفتار زن» ابتدا زنان را، که گویی همکار او بوده اند، مورد سرزنش قرار می دهد. وی در ادامه حسن و جمال زن را می ستاید و بر تساوی بین مرد و زن در خلقت تأکید می کند:

مرد اگر کاسب اگر اهل فن است

چون رود خانه گرفتار زن است

کیست کز دست زنی کرده فرار

در اداره به سه زن گشته دچار

من که در کار، اسیر سه زنم

لاف آزادی ازین پس چه زنم

حسنشان ساخته مبهوتم و مات

سیئاتم شده یکسر حسنات ...

سخت ناچارم و دیگر چه کنم

با زنان گر نکنم سر چه کنم

چون که الحال بود قحط رجال

با زنان انس گرفتم الحال

زن مگو فخر رجالند زنان

آیت حسن و جمالند زنان

مرد و زن را چو خدا هستی داد

بینشان هیچ تفاوت ننهاد

گر رجالند و یا نسوانند

همه در نزد خدا یکسانند

مرد و زن هر دو به خلقت بشرند

هر دو از رحمت حق بهره ورند

آن گاه به علت عقب افتادگی زن از کاروان کمال اشاره می کند:

زن اگر بود از این پیش اسیر

یا که در جامعه نادان و حقیر

چون نشد تربیتش همچو رجال

بود محروم ز تحصیل کمال

حالیا دوره علم و هنر است

زن هم از علم و هنر بهره ور است

بانوانی که به دانش سمرند

همه دارای کمال و هنرند

چون دم از عفت و ناموس زنند

بر سر بام شرف کوس زنند

داری از سامعه روحانی

گوش کن این سخن عرفانی

طایر آدمیت راست دو بال

یک نساء است و دگر هست رجال

این دو بال ار که برابر نشود

طیران هیچ میسر نشود(14)

انتقاد از باورها و معتقدات زنان

شاعر در قطعه ای دیگر به انتقاد از وضع اجتماعی زنان می پردازد و فرهنگ عامه زنان روزگار خود را که رفتارها و باورهای خرافاتی و غیر عاقلانه دارند، به استهزاء می گیرد. با توجه به این وضعیت است که شاعر به حال «مردان بی زن» غبطه می خورد:

ای خوش آن مردی که آزاد است یعنی زن ندارد

کُند رنج و بند غم بر پای و بر گردن ندارد

حاصل فرزند و زن جز ناله و شیون نباشد

زن به غیر از ناله و فرزند جز شیون ندارد

جنگ مادرشوهران را دیده ای با نوعرسان

های و هوی فتنه داماد و مادرزن ندارد

دختر هر کس که باشد در فنون مشهور گیتی

خانه شو چون رود جز خودپرستی فن ندارد

می خرد از بهر خود این هفته چون پیراهن مد

هفته دیگر به فرم تازه پیراهن ندارد

گاه خواهد سینه ریز و گاه خواهد گوشواره

چادر اطلس چو می گیرد کت و دامن ندارد

هیچ گه فارغ نخواهد گشت از فکر تجمل

گر چه می بیند قبایی شوهرش بر تن ندارد

اندکی بیند تهی از سیم و زر گر کیسه شو

غیر مرگ او امید از درگه ذوالمن ندارد

فتنه می خواند خدا، روحانیا فرزند و زن را

دشمن جانند و عاقل روی با دشمن ندارد

در شعری دیگر، باز هم عقاید خرافاتی و جادوباوری زنان را، مورد نکوهش قرار می دهد:

زن همسایه ما جنبل و جادو دارد

پیه گرگ و دل شیر، سم آهو دارد

... پیش خود علم طب آموخته از افلاطون

نسخه از دفتر بقراط و ارسطو دارد

... با همه جنبل و جادو همه شب با شوهر

شیون و ناله و فریاد و هیاهو دارد

با وجودی که ندیده است ز جادو تأثیر

باز هم در پی جادوست عجب رو دارد

... شوهرش فخر کند بر همه مردان جهان

زین هنرهای فراوان که زن او دارد(15)

ادامه دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ جاودانه سیداشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، به کوشش حسین نمینی، تهران، 1363، ص287، 288.

2ـ همان، ص373، 375.3ـ همان، ص490، 491.

4ـ همان، ص766، 768.5ـ همان، ص769، 770.

6ـ همان، ص309، 312.

7ـ کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، تهران، کتابخانه سنایی، خرداد 1342، ص193.

8ـ همان.9ـ همان، ص59، 60.

10ـ همان، ص100.11ـ همان، ص137.

12ـ همان، ص15.13ـ همان، ص15، 16.

14ـ همان، ص164، 165.

15ـ همان، ص44، 45.

 

منبع:http://www.hawzah.net

 


تعداد بازدید از این مطلب: 692
موضوعات مرتبط: سرگرمی , ادبیات , شعر , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود